تو مقصری اگر "من" دیگر "من" سابق نیستم،
آه ای تمام هستی ام از تو
ای شور و حال مستی ام از تو
روزی مبادا قصه گوی دیگران گردی
روزی مبادا آرزوی این و آن گردی
روزی مبادا پا نهی بر آنچه می گویی
روزی مبادا بگذری از آنچه می جویی
گر با دلم نا مهربان گردی
گر آشنای دیگران گردی
می میرم از وحشت
چون لاله در صحرای رسوایی
می سوزم از اندوه تنهایی
غمگین تر از مهتاب پاییزم
جام تهی از باده ام ،از غصه لبریزم
با من مدارا کن
جام دلم پر از شراب عاشقی ها کن
در دست من دست وفا بگذار
تا فرش سازم زیر پایت هستی خود را
من با تو می مانم
من بی تو می میرم
بگذار تا همچون پرستو ها
در کنج آن دل آشیان سازم
من آن قفس را دوست می دارم
بگذار تا خود را نهان سازم
ای قصه گوی دل ،ای آرزوی دل
با من مبادا بی وفا گردی
آه ای تمام هستی ام از تو
از پای دل مگشای زنجیرم
من بی تو می میرم.
نظرات شما عزیزان:
دسته بندی : <-CategoryName->
